دفتر چل برگ

دفتر مجازی من
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یادداشت روزانه نویسی در وبلاگ (2)

29 آبان 1393 توسط محمدرضا آتشین صدف

 

محمدرضا آتشین صدف: یادداشت روزانه نوشتن باعث می‌شود وبلاگ ما جذاب‌تر و پربازدیدکننده‌تر شود و اثرگذارتر. چون واقعش این است که من به خودم می گم معمولا کسانی که می‌آیند سراغ وبلاگ‌‌ها، خودشان سواد دارند و می‌توانند کتاب بخوانند یا به سایت‌های خبرگزاری سر بزنند و مخصوصا توی کوثر بلاگ که بیشتر بازدیدکننده‌ها طلبه هستند. اینکه من بیایم چیزهایی را که در کتاب‌ها نوشته شده و در اختیار همه هم هست و همۀ ما هم شنیدیم و چه بسا بارها و بارها هم خود بازدیدکننده‌ها در کارهای تبلیغی‌شان گفته‌اند که هنری نکرده ام.


مثلا فرض کن محرم آمده است و من در وبلاگم می‌خواهم یه مطلب بذارم. خب با خودم می‌گم دربارۀ چی بنویسم؟ بعد از کمی یا کلی فکر کردن به این نتیجه می‌رسم که دربارۀ مجالس عزاداری امام حسین (ع). خب چند کار می‌توانم بکنم. اولین گزینه‌ای که به ذهنم می‌رسد این است که بگردم تو سایت‌ها و وبلاگ‌های دیگر ببینم دربارۀ مجالس عزاداری و روضۀ حضرت اباعبدالله علیه السلام چی نوشتن، منم یه دونه خوب و درشتش رو کپی می‌کنم تو وبلاگ خودم می‌ذارم.


راه دومش این است که من خودم بیام خاطرات یا مشاهدات خودم را از زندگی خودم یا زندگی آدم‌های اطرافم دربارۀ مجالس عزاداری دارم بنویسم. چه زیبایی‌هایی که دیده‌ام و چه اشکالاتی که دیده‌ام و باید اصلاح شود. به نظر شما کدام یکی از این دو برای خوانندگان می‌تواند جذاب‌تر باشد؟


برای مثال لطفا این یاداشت‌ ها رو ببین:

من، او، در پناه روضه

زنان امروز


اگه طالب بودی بازم حرفایی در این زمینه دارم که برات بگم.

 6 نظر

السلام علیک یا ماه!

22 آبان 1393 توسط محمدرضا آتشین صدف

ماه

 

توی قم که یه کم بچرخی یه عادت جالب مردم رو متوجه می شی. مخصوصا تو طلبه ها؛ اینکه فرق نمی کنه کجای شهر هست، هر جا که چشمش به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها بیفتد، دست به سینه می‌گذارد و عرض سلام می‌کند و تعظیم کوچکی با سر. حدس می‌زنم توی مشهد و شاید شیراز هم این طور باشه. یعنی من خودم مشهد که میرم همین عادت رو که تو قم پیدا کردم، دارم. البته دیگران رو هم دیدم گاهی تو مشهد. بگذریم.


ولی اتفاقی که دو، سه روز پیش برام افتاد خیلی برام جالب بود. سوار ماشین بودم و داشتم می‌رفتم خانه. نزدیک خونه که رسیدم، دور برگردون رو دور زدم. همین که در زدم، روبروی من قرص کامل ماه رو دیدی توی یکی دو شب چقدر بزرگه و نزدیک به زمین؟ حالا قشنگ جلوی بود. همین که چشمم افتاد بهش، بی‌اختیار دستم رفت طرف سینه‌ام (واقعنی می گم) و همین طور زبونم به حرکت در اومد و گفتم: السلام علیک… اینجاش که رسیدم از کار خودم خنده‌ام گرفت. دستم رو دوباره اوردم روی فرمون و به خودم گفتم: ای بابا مگه روبروی حرم حضرتی که سلام می‌دی؟! ولی هنوز ذهنم درگیر بود. داشتم خودمو تحلیل می‌کردم که چرا این طور شد. یه لحظه از ذهنم گذشت: نیست که تو این مدت از ماه بنی هاشم زیاد شنیدی… این تنها توجیه معقولی بود که به ذهنم رسید…


 8 نظر
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

دفتر چل برگ

دفتر مجازی من، محمدرضای آتشین صدف، مسئول معاونت فرهنگی مرکز آموزش های غیرحضوری مرکز مدیریت حوزه های علمیۀ سراسر کشور و حومه (نترسی یه وقت. عنوانم تریلی کشه ولی اتاق کارم سه در چاره که تازه نصفشم مال همکارمه). اما چرا چل برگ. چون می خوام چل یادداشت هم تو کوثربلاگ بنویسم ببینم چه مزه ای داره و بعدش زحمتو کم کنم. فعلا
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • محرم
  • کتاب
  • شیعه
  • وبلاگ نویسی
  • یادداشت روزانه
  • دین
  • قرآن
  • تغذیه
  • ادبیات فارسی
  • آشپزی
  • اهل بیت (ع)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس