دفتر چل برگ

دفتر مجازی من
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یادداشت روزانه نویسی در وبلاگ (احتمالا آخرین بخش)

02 آذر 1393 توسط محمدرضا آتشین صدف


محمدرضا آتشین صدف: امروز نرفتم اداره. حالم خوب نبود. دیروز سرما خوردم و یه کم هم الان گلوم درد می‌کنه. به توصیۀ همیشگی مامان‌خانم یه لیوان آب جوش که تهش یه کم آبلیمو و یه قاشق عسل ریختم، خوردم که فکر کنم تا شب مشکل گلو درد حل بشه. واسه اون یکی هم قرص سرماخوردگی بزرگسالان و دو کیلو و نیم لیمو شیرین و یک کیلو شلغم هم در خدمتگزاری حاضرند. من کلا از مریضی‌های خوشمزه! خیلی خوشم میاد. با خودم گفتم. اداره نرفتی ولی خب وبلاگ رو که می‌تونی به‌روز کنی. دیدم حرف حساب می‌زنم، گفتم چشم.

تو نظرهایی که واسه یادداشت قبلیم، همسایه‌ها گذاشته بودند، یکی گفته بود از نگرانی‌اش واسه اینکه یه وقت آدم چیزی بنویسه که با انتظاراتی که از او به عنوان طلبه میره؛ جور نباشه. جوابی که به نظرم رسید برای این دغدغۀ به‌جا دو پیشنهاده:


1. اگه کسی بخواد دستش بیاد که چطوری یادداشت روزانه بنویسه و دربارۀ چه چیزهایی بنویسه، یه مدت به این آدرس سر بزنه.


2. اگه یه وقت پیش اومد که آدم دوس داشت دربارۀ یه موضوعی بنویسه ولی نگران بود که عایا خوبه عمومی بشه یا نه؟ می‌تونه از سمت راست صفحۀ میزکار وبلاگش، گزینۀ “حفاظت شده” رو تیک بزنه، این طوری فقط اعضای کوثربلاگ می‌تونن اون یادداشت رو ببینن.


 4 نظر

یادداشت روزانه نویسی در وبلاگ (2)

29 آبان 1393 توسط محمدرضا آتشین صدف

 

محمدرضا آتشین صدف: یادداشت روزانه نوشتن باعث می‌شود وبلاگ ما جذاب‌تر و پربازدیدکننده‌تر شود و اثرگذارتر. چون واقعش این است که من به خودم می گم معمولا کسانی که می‌آیند سراغ وبلاگ‌‌ها، خودشان سواد دارند و می‌توانند کتاب بخوانند یا به سایت‌های خبرگزاری سر بزنند و مخصوصا توی کوثر بلاگ که بیشتر بازدیدکننده‌ها طلبه هستند. اینکه من بیایم چیزهایی را که در کتاب‌ها نوشته شده و در اختیار همه هم هست و همۀ ما هم شنیدیم و چه بسا بارها و بارها هم خود بازدیدکننده‌ها در کارهای تبلیغی‌شان گفته‌اند که هنری نکرده ام.


مثلا فرض کن محرم آمده است و من در وبلاگم می‌خواهم یه مطلب بذارم. خب با خودم می‌گم دربارۀ چی بنویسم؟ بعد از کمی یا کلی فکر کردن به این نتیجه می‌رسم که دربارۀ مجالس عزاداری امام حسین (ع). خب چند کار می‌توانم بکنم. اولین گزینه‌ای که به ذهنم می‌رسد این است که بگردم تو سایت‌ها و وبلاگ‌های دیگر ببینم دربارۀ مجالس عزاداری و روضۀ حضرت اباعبدالله علیه السلام چی نوشتن، منم یه دونه خوب و درشتش رو کپی می‌کنم تو وبلاگ خودم می‌ذارم.


راه دومش این است که من خودم بیام خاطرات یا مشاهدات خودم را از زندگی خودم یا زندگی آدم‌های اطرافم دربارۀ مجالس عزاداری دارم بنویسم. چه زیبایی‌هایی که دیده‌ام و چه اشکالاتی که دیده‌ام و باید اصلاح شود. به نظر شما کدام یکی از این دو برای خوانندگان می‌تواند جذاب‌تر باشد؟


برای مثال لطفا این یاداشت‌ ها رو ببین:

من، او، در پناه روضه

زنان امروز


اگه طالب بودی بازم حرفایی در این زمینه دارم که برات بگم.

 6 نظر

یادداشت روزانه نویسی در وبلاگ (1)

28 آبان 1393 توسط محمدرضا آتشین صدف


یکی از خواهران خوبم زیر این یادداشت نظری گذاشته و خواسته که دربارۀ نوشتن یادداشت روزانه توضیحاتی بدم خدمتشون.


این موضوع راستش برای خودم هم مهم چون یکی از ضعف‌هایی که در خیلی از وبلاگ‌های بچه مذهبی‌ها و از جمله طلبه‌ها و از جمله‌ طلبه‌های خواهر و از جمله طلبه‌های خواهری که در کوثربلاگ می‌نویسند و از جمله… (شوخی کردم دیگه اینجا آخرش بود) می‌بینم اینه که وقتی وبلاگ‌هاشون رو می‌بینی یه لحظه شک می کنی نکنی اومدی تو مثلا “مرکز ملی تقویم تاریخ در خاورمیانه” یعنی اگر مثلا در یک هفته هیچ مناسبتی نباشد، اونا دیگه نمی‌دونن چی باید بنویسن و روش نوشتنشون احساس می‌کنی اینه که اول صبح تقویم را می‌گیرند دستشان، اگر مناسبتی بود، شروع می‌کنند به نوشتن ولی اگر مناسبتی نبود می‌گن خب خدا رو شکر امروز دیگه تکلیفی نداریم بریم به زندگی‌مون برسیم.

یکی از موضوعاتی که می‌تواند همیشه یا بیشتر اوقات به ما انگیزۀ نوشتن بدهد و باعث شود که وبلاگ ما مثل خانۀ پدرژپتو بعد از اینکه رفت دنبال پینوکیو و پینوکیو برگشت خونه دید همه جا تار عنکبوت گرفته نشود، نوشتن دربارۀ اتفاقات و حوادث جالب و درس‌آموز زندگی ماست؛ از خاطرات طلبگی و درس خواندن و مدرسه گرفته تا خاطرات تبلیغی و ارتباط با مردم تا مشاهدات قابل تامل در محیط اطرافمان تا شیرین‌کاری‌های فسقلی‌های خودمون تا شوهرداری و خانه‌داری و…


یعنی کسی بیفتد تو این وادی دیگه هیچ وقت زانوی غم به بغل نخواهد گرفت که امروز چی بنویسم.

 

اگر هم دوست دارید نگاه تازه و زیبایی به وبلاگ‌نویسی و به طور خاص یادداشت روزانه نوشتن پیدا کنید و در عین حال لذت دیدن یک فیلم خوب را تجربه کنید، پیشنهادی می‌کنم، فیلم سینمایی سر به مهر را ببیند. من که خودم با سه تا از بچه‌ها همین هفتۀ پیش از ویدئو کلوپ گرفتیم و نشستیم و با هم دیدیمش با آب آلبالو و کیک یزدی و و یکی از بچه ها هم خرما اورده بود؛ از اینا که هسته اش رو در میارن بعد گلوله می کنند و داخلش گردو می ذارن و روش کنجد می پاچن. (وای دلم ضعف رفت. دیگه نمی تونم ادامه بدم)

راستی تو نت هم کسی بگرده لینک دانلودش هست

(توضیح روی کلمات نارنجی رنگ کلیک کنی میری تو صفحه ای مربوط به اون مطلب)


 6 نظر

شیعۀ قالتاق چی بیده؟

25 آبان 1393 توسط محمدرضا آتشین صدف

 

حسن رحیم پور ازغدی

 

دیشب سخنرانی آقای ازغدی در پیش از خطبه‌های نماز جمعۀ تهران را که از تلویزیون پخش می‌شد، دیدم. عصبانی شده بود و بعضی از جریان‌های انحرافی در عزاداری را نقد می‌کرد. نقد که چه عرض کنم، یه جورایی بیچاره‌شون کرد. نشمردم ولی دست کم ده تا پانزده بار بهشون گفت: نامردا و بین یازده تا شانزده بار هم بهشون گفت قالتاقا!


بعد گفتش که اینها همون کسانی هستند که حضرت امام (ره) درباره‌شون گفت: اسلام آمریکایی و مقام معظم رهبری می‌گوید: تشیع انگلیسی و شهید مطهری (ره) می‌گوید: شیعۀ قالتاق و قسمتی از یکی از کتاب‌های شهید مطهری را دربارۀ آنها خواند که من رفتم پیداش کردم. شهید مطهری (ره) می‌گوید: “یک مشت شیعه که قالتاق‏ترین مردم دنیا هستند امام زمان علیه السلام حامی اینها نیست.”

تا حالا این کلمه را شنیده بودم ولی جای معتبری معنایش را ندیده بودم. رفتم سرغ کتاب فرهنگ فارسی عامیانه، نوشتۀ دکتر ابوالحسن نجفی دیدم دربارۀ این واژه این طور نوشته:"متقلب، حیله‌گر، فریبکار (مترادف: حقه‌باز، پشت‌هم‌انداز، پاردم‌سابیده، پاچه‌ورمالیده، هفت خط) بعد یکی دو شاهد هم از یکی دو کتاب آورده بود که یکیش این است: “این طور که معلوم است، داروندار این خراب شده را همیشه باید یک مشت… قالتاق و نوکر اجنبی ببرند و بخورند”

…

توضیح: روی قسمت های رنگی اگه کلیک بفرمایی، می ری تو صفحۀ اصلی اون قسمت


 4 نظر

کتاب های خجالتی!

24 آبان 1393 توسط محمدرضا آتشین صدف


بعضی کتاب‌ها هست که آدم رویش نمی‌شود، بگیرد دستش، و حتی شده برای رفع کنجکاوی‌اش حداقل نگاهی به درونشان بیندازد؛ مثلا کتاب “چرا مردان دروغ می گویند و زنان گریه می کنند؟” یا کتاب “لطفا گوسفند نباشید".


رفته بودم نمایشگاه کتاب. جلوی یکی از غرفه‌ها ایستادم و پس از اطمینان از اینکه تا شعاع یک متری کسی نیست که در نخ من باشد، دل به دریا زدم و این کتاب گوسفندی را بلند کردم، هنوز دیدن فهرستش تمام نشده بود که دیدم یکی از پشت سرم با صدای خفه ولی کشداری گفت: بـــــــــــــــــــــــــع (به فتح باء). کمی به عقب خودم را تابیدم و دیدم بعله از هر چی که ترسیدم عینا به سرم اومد. سه تا پسر ژینگولی داشتند از پشت سرم رد می‌شدند که یکی از آنها متوجۀ اسم کتاب شده بود و…


هنوز از من رد نشده بودند که برگشتم و با لبخند کتاب را به طرف آنها گرفتم و گفتم ببخشید فکر کنم این مال شماست و هر چهارتایی خندیدیم. خداییش از حاضرجوابی و سرعت عمل خودم حظ کردم و به خویشتن خویش آفرین گفتم.

 نظر دهید »

السلام علیک یا ماه!

22 آبان 1393 توسط محمدرضا آتشین صدف

ماه

 

توی قم که یه کم بچرخی یه عادت جالب مردم رو متوجه می شی. مخصوصا تو طلبه ها؛ اینکه فرق نمی کنه کجای شهر هست، هر جا که چشمش به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها بیفتد، دست به سینه می‌گذارد و عرض سلام می‌کند و تعظیم کوچکی با سر. حدس می‌زنم توی مشهد و شاید شیراز هم این طور باشه. یعنی من خودم مشهد که میرم همین عادت رو که تو قم پیدا کردم، دارم. البته دیگران رو هم دیدم گاهی تو مشهد. بگذریم.


ولی اتفاقی که دو، سه روز پیش برام افتاد خیلی برام جالب بود. سوار ماشین بودم و داشتم می‌رفتم خانه. نزدیک خونه که رسیدم، دور برگردون رو دور زدم. همین که در زدم، روبروی من قرص کامل ماه رو دیدی توی یکی دو شب چقدر بزرگه و نزدیک به زمین؟ حالا قشنگ جلوی بود. همین که چشمم افتاد بهش، بی‌اختیار دستم رفت طرف سینه‌ام (واقعنی می گم) و همین طور زبونم به حرکت در اومد و گفتم: السلام علیک… اینجاش که رسیدم از کار خودم خنده‌ام گرفت. دستم رو دوباره اوردم روی فرمون و به خودم گفتم: ای بابا مگه روبروی حرم حضرتی که سلام می‌دی؟! ولی هنوز ذهنم درگیر بود. داشتم خودمو تحلیل می‌کردم که چرا این طور شد. یه لحظه از ذهنم گذشت: نیست که تو این مدت از ماه بنی هاشم زیاد شنیدی… این تنها توجیه معقولی بود که به ذهنم رسید…


 8 نظر
  • 1
  • 2
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

دفتر چل برگ

دفتر مجازی من، محمدرضای آتشین صدف، مسئول معاونت فرهنگی مرکز آموزش های غیرحضوری مرکز مدیریت حوزه های علمیۀ سراسر کشور و حومه (نترسی یه وقت. عنوانم تریلی کشه ولی اتاق کارم سه در چاره که تازه نصفشم مال همکارمه). اما چرا چل برگ. چون می خوام چل یادداشت هم تو کوثربلاگ بنویسم ببینم چه مزه ای داره و بعدش زحمتو کم کنم. فعلا
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • محرم
  • کتاب
  • شیعه
  • وبلاگ نویسی
  • یادداشت روزانه
  • دین
  • قرآن
  • تغذیه
  • ادبیات فارسی
  • آشپزی
  • اهل بیت (ع)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس